اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدند
یک بار چون نسیم گذر کردی وهنوز گل ها به روی دست زمین باد کردند
هوا خاه توام جانا ومیدانم که میدانی از بس لبا لب شده جانا تو از او والله معطر شده پیراهنم از او اما تو کی شود که فراموش من شوی؟
من ان فریب که در نرس تو میبینم واب روی که با خاک ره بر امیزد روی بنمان و وجود خودم از یاد ببر
خرمن همه سوختگان را همه گوی یاد ببر
ان کبوتر که بر لب بام شما نشست و پر زدو رفت دل من بود که امد به شما سر زدو رفت
شاعر و نویسنده:امیر حسین نادری